جدول جو
جدول جو

معنی صید انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

صید انداختن
(خوا / خا)
شکار کردن. نخجیر کردن. صید از پا درآوردن. شکار گرفتن:
وز آنجا سوی صحرا ران گشادند
بصید انداختن جولان گشادند.
نظامی.
گفتا نه که تیر چشم مستم
صید از تو ضعیف تر نینداخت.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لگد انداختن
تصویر لگد انداختن
لگد پراندن ستور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بند انداختن
تصویر بند انداختن
کندن و برچیدن موهای ریز چهرۀ زنان با نخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چین انداختن
تصویر چین انداختن
به وجود آوردن تا و شکن در چیزی، چین دادن
فرهنگ فارسی عمید
(نُ / نِ)
کندن موی چهرۀ زنان بوسیلۀ بند (نخ). پیرایش موهای زاید صورت و ابرو. با بند کندن موی صورت و پای زنان. (فرهنگ فارسی معین). برکندن موی روی زن بوسیلۀ رشته ای بطرز خاص. برکندن موی رخسار و ابروی و پای بطرز خاص
لغت نامه دهخدا
به پیچش داشتن گره انداختن، پیچش در شکم ایجاد کردن بدل پیچه انداختن: این حب ملین دل مرا پیچ انداخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گود انداختن
تصویر گود انداختن
گود کردن محلی، گود کردن چنانکه بیماری چشم کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیر انداختن
تصویر گیر انداختن
گرفتار کردن بدام انداختن، دچار مخمصه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پرتاب کردن تیر بوسیله کمان تفنگ و غیره، طعنه زدن، دعای بد کردن نفرین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تقدم دادن جلو انداختن مقدم داشتن: مردم او را پیش انداختند و از پی او روان شدند، زودتر از موعد مقرر داشتن (چنانکه بیمار نوبت تب را وزن روزها قاعدگی را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند انداختن
تصویر بند انداختن
کندن موهای ریز صورت زنان با نخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند انداختن
تصویر بند انداختن
((بَ. اَ تِ))
برچیدن موی چهره زنان به وسیله بند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لگد انداختن
تصویر لگد انداختن
((~. اَ تَ))
جفتک انداختن، کنایه از سرکشی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
إطلاق نارٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
Catapult
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
catapulter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
투석기에서 던지다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
カタパルトで打つ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
پتھر پھینکنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
mancınıkla atmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
kupiga kwa katapulta
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
গুলি ছোঁড়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
गुलेल से मारना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
לשגר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
catapultar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
melempar dengan katapel
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
โยนด้วยเครื่องยิง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
katapulten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
catapultare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
catapultar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
katapultować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
катапультувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
katapultieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
катапультировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
دیکشنری فارسی به چینی